روان درمانی
سلام دوستای قشنگم امیدوارم حالتون خوب باشه
چند وقتیه ک ب این نتیجه رسیدم مشکل اصلی این زندگی خودمم ک با محبت بی جا ، با کوتاه اومدن های زیاد ، گذاشتم ب اینجا برسه
برا همین شروع کردم کتاب های مختلف برا افزایش عزت نفس برا وابسته نبودن برا بی خیالی خوندم ، حتی شروع کردم فایل های صوتی کتاب تئوری انتخاب رو گوش دادن ، فایل های صوتی درباره خود دوستی خانم الهه حبیب الهی رو هم گوش میدم
هی با خودم اتمام حجت میکنم ک بسه و دیگه زیادی دوسش نداشته باشم
هی خاطرات تلخ رو میارم جلو چشمام ، هی اشک میریزم و ...
و بعد واقعا ب این نتیجه میرسم ک دلیلی برا دوس داشتنش ندارم و ب نظرم همه چی تمومه تاااااا وقتی ک میاد خونه
نمیدونم اسم حسی ک بهش دارم چیه ولی تا میبینمش همه چی یادم میره
یادم میره چقدر عذابم داده ، یادم میره انقدر کتاب خوندم فایل گوش دادم
ولی بااااز این دفه جلوی خودم رو گرفتم ک اصلا نزدیکش نشم ، بغلش نکنم
ولی خیلی بی رحمیه برام
وقتی میبینم من نزدیکش نمیشم ، یه قدم هم برنمیداره
نامردیه وقتی میبینه ناراحتم ، تو خودمم حتی یه سوال هم نمیپرسه
دیروز ک داشتم اتاق خواب رو مرتب میکردم و لباس هاشو جا ب جا میکردم یه لحظه بوی پیراهنش و عطرش چنان دلتنگم کرد ک همون طوری پیراهن ب دست نشستم و گریه کردم و فقط بوش کردم تا دلتنگیم کم شه
خیلی جای بدی گیر کردم خیلی
میشه برام دعا کنید هر چی صلاحه پیش بیاد ؟😭😭😭😭